گزارش
روز شنبه ٦ آگوست ٢٠١١ روزی بود که «اتاق گرد» برای اولينبار تشکيل میشد. پيشتر پيشنهادات موضوع بحث را از طريق فيسبوک جمعآوری کرده و به رأی گذاشتيم. اکثريت موضوع «ايرانی کيست؟ ايرانی چيست؟ وطن ما کجاست؟» را انتخاب کردند.
«… برای دانستن آنکه ايرانی کيست، بايد بدنبال پاسخ اين سوال بود که: غيرايرانی کيست؟…» (رامين جهانبگلو)
ما، سازماندهندگان جلسه و گروه سيمرغ- ميهمانان ما از برلين که اين سيستم را ابداع کرده بودند- يک ساعت پيش از آغاز جلسهی «اتاق گرد» در محل حاضر بوديم. ميهمانان برلينی میخواستند ما را برای آغاز سری جلسات «اتاق گرد» ياری دهند. بايد اعتراف کنم که هيجانزده بودم. آيا بهاندازهی کافی شرکتکننده خواهد آمد؟ تکنيک عمل خواهد کرد؟ بحث خوبی خواهد شد؟
تمام ميزها رو کنار کشيده و صندلیها را بهشکل دايره چيده بوديم تا برازندهی نام «اتاق گرد» باشد. موضوع جلسه، زمان باقیمانده برای بحث و ليست سخنرانانی که برای بحث ثبتنام میکنند با پروژکتور روی پرده انداخته میشود. شرکتکنندگان بروی يک صفحه کاغذ «قوانين اتاق گرد» را دريافت میکنند. و در نهايت جلسه میتوانست آغاز گردد.
طبق عادت ايرانیها، ساعت ٠٠:١٧- زمان شروع برنامه- تنها شش نفر در اتاق بودند. درمورد برگزاری بحث به ترديد افتاده بودم. اما ١٥ دقيقه بعد، چيزی طول نکشيد که اتاق به شکل «دور تند» پر شد. ترکيب شگفتانگيزی بود: پير و جوان، کسانی که سالهاست در آلمان زندگی میکنند و کسانی که تازه به آلمان آمدهاند. جمعی کاملاً متفاوت!
از آنجا که من هيچ داوطلبی برای بحث آغازين جلسه پيدا نکرده بودم، خود يک روز قبل مقداری مطلب و آمار از دائرهالمعارف، کتابهای تاريخ و مقالات گوناگون تهيه کردم و آنها را در يک مقاله دهدقيقهای جمعبندی کردم و برای راهاندازی بحث آنرا ارائه کردم. يکی از منابع من رامين جهانبگلو بود. سال ٢٠٠٨، او در يک سخنرانی در UCLA در بارهی موضوع بحث ما گفته بود:
«… برای دانستن آنکه ايرانی کيست، بايد بدنبال پاسخ اين سوال بود که غيرايرانی کيست؟…»
او در ادامه از «خودمحوری» ملتهای توانمند و باستانی مانند ايران میگويد و از «جهانمحوری» که بر اساس آن ملتهای بزرگ خود را مرکز و محور جهان میانگارند.
«… آنها قدرتمند و در مقايسه با همسايگان خود، پيشرفته بودند و در نتيجه فاقد حس کنجکاوی بودند و از اينرو بدون توجه به پيرامونشان ميزان پيشرفت خود نسبت به ديگر کشورها را نمیسنجيدند. آنها محور همه چيز بودند. آنها استانداردها و مرز پذيرفتنیها را تعيين میکردند. بنابراين، گفتمانها تنها در درون جامعه صورت میگرفت. بهندرت تبادل فرهنگی با جوامع ديگر پيش میآمد. حال که اين جوامع بزرگ پا به عرصهی مدرنيته میگذارند، استانداردها، و افق گفتمان اجتماعی آنها با مدرنيته سنخيتی ندارد و اين امر که آنها هيچگاه نياموختند از طريق گفتمان با جهان خارج پذيرای انگيزش فکری جديد باشند، جامعه را دچار بحران میکند. از يکسو در انزوا است و با تکيه بر نيروی خود نمیتواند به پيشرفت ادامه دهد. و از سوی ديگر قادر نيست از ديگران بياموزد.
«آيا بايد انسان پستمدرن، در عصر جهانی شدن از مفهوم «کهنه»ی «هويت ملی» فاصله بگيرد؟» (يکی از پرسشهای مورد بحث ما)
در مورد ايران به دشواری اين مسئله افزوده میشود که تصوير ايرانيان از جهان همواره دوگانه بوده است: الهی يا شيطانی، مقدس يا شر. چنين هويتی هميشه خود را پاک و ديگری را ناپاک میبيند.
چنين هويتی هميشه خود را پاک و ديگری را ناپاک میبيند. هويتی که خود را پاک، منحصر به فرد و مطلق میانگارد، هميشه به گونهای با خشونت همراه است. از خود میپرسيد که چرا؟ چون همواره نافی ديگری است. پس اگر ما «ايرانی بودن» را بهعنوان يک ايدئولوژی دوگانه بدانيم، از سويی عليه خود و از سوی ديگر عليه ديگری عمل مینماييم. در دراز مدت، خودمان را از بين میبريم. اما اگر مفهوم «ايرانی بودن» را همراه با «ايرانی نبودن» در نظر بگيريم، مفهومی انعطافپذير و روادار میگردد. چرا که بنابر تحولات منطقهای، تاريخی و اجتماعی اين پرسش نيز میتواند پاسخهای جديد و متفاوتی داشته باشد. اين تعريف همواره بهدنبال تماس با ما و تبادل با فرهنگهای ديگر است و خود را با آن توصيف میکند…»
اينها بخشهايی از سخنرانی جهانبگلو بود که من آن روز نقل کردم. پس از آن ميدان برای بحث و گفتگو باز شد.
بحث نخست بهآرامی و با دقت آغاز شد. برای صحبت کردن تعداد کمی نوبت میگرفتن. اما با گذشت زمان، افراد بيشتری وارد بحث شدند. حتی گاهی ليست افرادی که در نوبت بودند، ديگر بر روی صفحهی نمايش جا نمیشد و زمانسنج داغ کرده بود. حتی زمان استراحت ده دقيقهای نيز برای بحث مورد استفاده قرار گرفت.
جای اقليتهای قومی و مذهبی در تعريف هويت فرهنگی کجاست؟ اينجا در دياسپورا بر ما چه میگذرد؟ چگونه وجود و تعلق خود را تعريف میکنيم؟ يا اصولاً نيازی به آن هست؟ آيا بايد انسان پستمدرن، در عصر جهانی شدن از مفهوم «کهنه»ی «هويت ملی» فاصله بگيرد؟ چگونه میتوان بين هويت فرهنگی و ملی تمايز قائل شد؟ اهميت شناخت خود و تعريف از خود در گفت و گو با ديگران چيست؟ مسئلهی نسلی که در اينجا متولد شده و هيچ رابطهای با ايران ندارد و در عين حال از لحاظ فرهنگی چيزی «ايرانی» در خود دارد چه میشود؟ آيا آنها نيز خود را ايرانی میدانند؟
اينها تنها نمونهای از سوالاتی بودند که آنروز بعد از ظهر، در يک فضای بسيار صميمی و محترمانه مورد بحثی داغ قرار گرفتند. و البته ما پاسخ قطعی برای اين پرسشها نيافتيم، اما شايد که درستش هم همين باشد: شايد خيلی ساده همين کافی بود تا تنها بينيم که چه ميزان تعاريف متفاوت از مفاهيم «هويت فرهنگی»، «تعلق» و «وطن» در ميان ما وجود دارد. چقدر اين مفاهيم میتوانند برای هر يک از ما مهم و يا بیاهميت باشند. ببينيم که چگونه برخی از ما که ايران را به تازگی ترک کردهاند، بيش از کسانی که برای چندين دهه در خارج از کشور زندگی میکنند، خود را «جهانوطن» میدانند.
شايد که اين تجربه که نکاتی وجود دارند که بر سر آن متفقالقول و در مورد نکات ديگر دارای نظرات متنوع و متفاوت هستيم، بهترين امری بود که میتوانست برای ما اتفاق بيافتد.
بعد از جلسه با هم رفتيم تا چيزی بخوريم. چلوکباب. ما بدون قرار قبلی به آنجا رفتيم! خب روشن بود که همهی ما در اين يک نکته کاملاً همسليقهايم.