فيلمی از آرش رياحی
مروری بر فيلم
آن شب، تنها اطلاعاتی که از فيلم «خانواده در تبعيد» داشتم، در اين حد بود که موضوع آن دربارهی خانوادهای در تبعيد و ديدار دوبارهی چند تن از اعضای اين خانواده در مکه با يکديگر است. اين موضوع برای من بهسختی قابل تصور بود.
من متولد ايرانم، اما حدود ٢٥ سال است که بههمراه پدر، مادر و برادرم در آلمان زندگی میکنم. ما نيز پناهنده سياسی و بالطبع ايرانی تبعيدی بوديم و هستيم. اگر چه زمانی که ما کشور را ترک کرديم من بسيار جوان بودم، اما معنی زندگی در تبعيد را بهخوبی میدانم. بيش از هر چيز میدانم که دوری از بخش بزرگی از خانواده، مادربزرگها و پدربزرگها، عمهها و خالهها، عموها و دايیها و فرزندانشان و داشتن ارتباط با تلفن، ويديو، عکس و نامه و شناختن آنها تنها از اين طريق، به چه معنايی است. من نيز آخر میدانم که ميان دو جهان زندگی کردن، در اروپا بزرگ شدن، از آزادی برخوردار بودن، به اين زندگی عادت کردن و در عينحال به نوعی متفاوت بودن چگونه است.
آن شب، همهی اينها، بار ديگر از طريق اين فيلم، برايم تداعی شد. آرش رياحی توانست با نماهای بسياری از زندگی خود و خانوادهاش، چگونگی دشواری اين جدايی از خانواده و کشور خود را، بهويژه برای نسل اول، همانا برای پدر و مادرانمان، به نمايش بگذارد.
هنگام ديدن بعضی از صحنههايی که در آن گريهکنان، نامههای اقوام خوانده میشد و يا ويديوهايی از مراسم عزا و يا عکسهايی از درگذشتگان که بهدليل سادهی دوری، امکان وداع آخر نبود، موجب میشد که نه تنها در رديف صندلیهای ما در سينما، بلکه در رديفهای ديگر سينما نيز تماشاچيان نتوانند مانع ريختن اشکهای خود شوند. مدام پيش خود تجسم میکردم که در گذشته چه بر مادران و پدرمان گذشته، چرا که بسياری از آن شرايط برای خانوادههای ما نيز وجود داشته است.
من در درجهی اول با نقش خواهر رياحی همزادپنداری کردم. تلاش او در فيلم برای پل زدن بين دو فرهنگ به خوبی نشان داده میشود؛ فرهنگ غرب، فرهنگی که در آن بزرگ شده است و فرهنگ ايرانی، فرهنگی که بهطورعمده اقوام او که هنوز در ايران زندگی میکنند به آن تعلق دارند. او از يکسو مسائل زيادی را در رفتار خانوادهای که به تازگی با آنها آشنا شده نمیتواند درک کند، و از سوی ديگر، ظاهرا پيوند بسيار عميقی با آنها دارد چرا که دائماً ديده میشود که چگونه تمام وقايع اطراف برايش مهم هستند و تا چه حد او را تحتتأثير قرار داده و به خود مشغول می کند. شگفتآور بود که چگونه رياحی توانسته با وجود تمامی صحنههای دلخراش، علاوه بر به فکر واداشتن و به گريه انداختن، همانگونه نيز مردم را به خنده درآورد. (منظورم از خنده، قهقهه ايرانی و از ته قلب است!)
بهويژه صحنههايی که در آن، ويژگیها و به نوعی تفاوتهای ميان اقوام نمايش داده میشود، تمام سينما را بهوجد آورده بود. مانند صحنهای که عمهی ساکن در ايالات متحده، زندگیاش را با سريال عشقی مقايسه میکند، يا پدر آرش، که باز کردن در يک شيشه کمپوت آلبالوی ترش را با «مبارزه» عليه جامعه برابر میداند و يا در آن صحنه که آرش با پدربزرگ و مادربزرگاش گفتوگو میکند و مادربزرگ میخواهد پدربزرگ را متقاعد کند که تنها انگيزهی ازدواج با او، تنها خود او بوده است.
تا به حال پيش نيامده که به سينما بروم و اينچنين متأثر و در عين حال خوشحال باشم. حتی اگر رياحی در مصاحبهاش گفته باشد که شناخت کامل خانوادهاش با ديدن اين فيلم امکانپذير نيست، بازهم تمايلی قلبی و باورنکردنی نسبت به آنها پيدا میکنی و علاقهمند میشوی بازهم بيشتر اين فيلم را ببينی.
اما بيش از هرچيز ديگری، دليل جذابيت فيلم يادآوری پيشينه و ريشهها و خانوادهمان بود و همچنين بخت بسيار بزرگ داشتن خانوادهای چنين بزرگ، که با وجود تمام تفاوتها و تمام فرهنگهای جديد و تأثيرگذار پيرامونی، در کنار هم باقی میمانند، مانند تک تک انگشتان يک دست.
[divider scroll_text=””]
گالری عکس
[fancygallery id=’exile-family-movie’]
[divider scroll_text=””]
يک داستان خانوادگی- عادی و در عين حال ديوانه و غيرعادی. فيلمی دربارهی تبعيد و سرزمين مادری، پدر و مادر، پدربزرگها و مادربزرگها، خواهران و برادران و ديگر بستگان نزديک و دور از خانوادهای ايرانی که عمدتاً به اروپا و آمريکا مهاجرت کردند، اما بيشترشان در ايران باقی ماندهاند.
فيلم خانواده در تبعيد، مستندی است که- از اوايل دههی نود ميلادی تا اوايل قرن جديد- به تلاش يک خانوادهی متلاشی برای تحمل اين از همپاشيدگی میپردازد و اين امکان را نيز میدهد تا نگاهی استثنايی به «يک نمونه از داستان تبعيديان» داشته باشيم.
با وجود مخاطرهآميز بودن آن، پس از ٢٠ سال، يک ديدار مخفيانه در جايی صورت میگرفت که مورد سوءظن مقامات ايران نباشد: در مکه. از آمريکا، سوئد، اتريش و ايران به آنجا سفر کرده، میخندند، جر و بحث، آشپزی و شادی میکنند. فيلم پر است از درآغوش گرفتنها و بوسههای پياپی، و در عين حال نيز تقابل جوامع اسلامی و غربی.
اين فيلمهايی که در آغاز بهعنوان يادگاری گرفته شده بودند، تبديل به اجزای اصلی يک مستند از خانوادهای شاد و دوستداشتنی شدند. بهگفتهی آرش، پيش از زيارت، اين فيلم تنها برای خانواده من جالب بود، اما با تلاقی سه فرهنگ- آمريکايی، اروپايی و اسلامی- ناگهان تنشی بسيار بزرگتر بهوجود آمد، که بهمقدار زيادی بازگوکنندهی پيشداوریها، احترام و تفاهم متقابل بود.
از جمله جوايز تعلقگرفته به اين فيلم عبارتند از: کبوتر طلايی برای بهترين فيلم مستند بينالمللی، داک لايپزيگ ٢٠٠٦، بهترين مستند اتريش، دياگوناله گراتس ٢٠٠٦، هوگوی نقرهای برای بهترين فيلم مستند، جشنواره فيلم شيکاگو ٢٠٠٦.
آرش رياحی در شب نمايش فيلم حضور خواهد داشت و علی صمدی با او مصاحبه خواهد کرد.
اين فيلم بهزبان فارسی با زيرنويس آلمانی نمايش داده خواهد شد.