مروری شخصی بر جلسه‌ی” اتاقِ گرد” در تاریخ ١٥ آوریل ٢٠١٢

دليل انتخاب موضوع «ناسيوناليسم در ايران» به‌ عنوان موضوع بحث، به رويدادی بازمی‌گردد که به تازگی، فضای مجازی را تحت‌تأثير قرار داده بود: بنا به گزارش يک خبرگزاری معتبر ايرانی، شورای شهر اصفهان، افغان‌های مقيم اين شهر را از ورود به يک پارک منع کرده بود. بلافاصله کمپين‌های همبستگی در فضای مجازی شکل گرفتند. فعالان، شعار «ما همه افغانيم» را سر دادند. اما آيا در واقع چنين ممنوعيتی برای حضور افغان‌ها در اين پارک‌‌ در شهر اصفهان وجود داشته است؟  به‌‌گفته يکی از شرکت‌کنندگان در بحث که در اين‌ مورد تحقيق کرده بود: «ممکن است اين خبر، يک خبر جعلی بوده باشد، اما متاسفأنه نمونه‌های بسيار ديگری از تبعيض عليه افغان‌ها، در زندگی روزمره‌ی ايرانيان وجود دارد».

همين دليل برای بررسی و بحث درمورد روحيات ايرانيان کافی به‌نظر می‌رسد. گرداننده‌ی برنامه توضيحاتی دربار‌ه‌ی مفهوم «ناسيوناليسم» داد. «آيا ناسيوناليسم با افتخار يا جهان‌بينی مترادف است، يک ايدئولوژی است يا يک روايت و يا يک انديشه؟ آيا همان معنای «ميهن‌‌پرستی» را می‌دهد؟ رابطه‌ی ناسيوناليسم، نژادپرستی و ميهن‌پرستی چيست؟ آيا ناسيوناليسم ايرانی مقوله‌ی مثبتی است؟ يا که می‌تواند به يک مشکل اجتماعی تبديل شود؟»

 بحث ما به‌‌‌سرعت به بررسی نمونه‌های خوب و بد ملی‌گرايی معطوف شد.

برای برخی از شرکت‌کنندگان، اين پديده در واقع يک معضل نيست – در عصر جهانی‌شدن، زندگی در مهاجرت و «هويت سيال» حاصل از آن، اين مسئله در واقع موضوعيتی ندارد. يکی از شرکت‌کنندگان اشاره کرد که ناسيوناليسم در ايران می‌تواند نکات مثبتی به‌همراه داشته باشد، می‌تواند بر تقويت همبستگی محدود اجتماعی موجود در ايران و رفع نبودِ اعتماد اجتماعی – که از معضلات همه‌ی جوامع ديکتاتوری است – تأثير مثبت بگذارد. ناسيوناليسم به لحاظ تاريخی امکان شکل‌گيری ملت (nation-building) و هم‌چنين امکان مدرن‌سازی کشور و يا ظهور يک جنبش اجتماعی، که نمونه‌ی بارز آن «جنبش ملی کردن صنعت نفت» است را، فراهم کرده است. ناسيوناليسم به‌عنوان «هويت ملی» امری پسنديده است؛ حس ملی‌گرايی ايرانيان هنگام مشاهده‌ی بازی تيم ملی فوتبال ايران، يا دريافت جايزه‌ی اسکارتوسط يک کارگردان ايرانی، گواه اين مدعاست، ولی آن‌گاه که ناسيوناليسم «متجاوز» گردد و حقوق ملت ديگری را نقض کند، بار منفی خواهد داشت.

پاسخی به بن‌بست فرهنگی؟

 بنا به مشاهدات برخی از شرکت‌کنندگان، ناسيوناليسم درميان ايرانيان داخل و هم‌چنين ايرانيان خارج از کشور، در حال رشد است. بعضی آن را برآمده از حس عدم اعتماد به زمان حال و آينده می‌دانند و بعضی، برآمده از وضعيت دشوار سياسی و اقتصادی. موضوع هسته‌ای نمونه‌ای از ملی‌گرايی در حال رشد است که نمونه‌ی بارز آن اين شعار دولت است: «انرژی هسته‌ای حق مسلم ماست».

از سوی ديگر بسياری از ايرانيان خارج از کشور، با افتخار و غرور خاصی در مورد کشور خود، ايران، برای مردم کشور ميزبان توضيح می‌دهند ـ به‌ويژه درباره‌ی تاريخ پيش از اسلام ميهن خود و امپراطوری بزرگ ايران. روح زخم‌خورده‌ی مهاجرين، به اين دليل به گذشته‌ی تاريخی خود روی می‌آورد که خود را در غربت، از دست‌رفته احساس نکند. در اين زمينه، يکی از شرکت‌کنندگان از گفت‌وگوی خود در موزه‌ی ملی در تهران با راهنمای موزه می‌گويد. او نگاهی نوستالژيک به گذشته داشت و با افسوس بيان می‌کرد: «وقتی به ويرانه‌های تخت‌جمشيد نگاه می‌کنم، بسيار غمگين می‌شوم چرا که ما ديگر نمی‌توانيم به گذشته‌ی پرشکوه خود بازگرديم».

 

اگر زمان حال نااميد کننده باشد، تمرکز بر گذشته‌ی با شکوه، چه بسا ايجاد يک حس برتری را نيز برای شخص به هم‌راه بياورد. برای نمونه، بسياری از ايرانيان، با آويختن نماد «فروهر» به گردن خود عظمت پيش از اسلام را ارج می‌نهند. برخی ديگر، خود را با افتخار «آريايي» می‌نامند و حتی سايت‌هايی در طرف‌داری از «نازيسم» در ايران به ‌راه انداخته‌اند.گروهی نيز از تيم فوتبال آلمان در ايران، با دادن سلام هيتلری استقبال کرده‌اند. متأسفانه تعداد بسيار زيادی از آن‌ها احساسات ضد عرب را دامن می‌زنند ـ اين امر به‌طور گسترده‌ای در ايران اتفاق می‌افتد – چرا که آن‌ها «اعراب عقب‌افتاده» را به‌عنوان اشغال‌گرانی وحشی می‌شناسند که به‌ زور، ايران را اسلامی کرده‌اند. آن‌ها تمايل دارند تا زبان فارسی را از شرّ کلمات عربی خلاص کنند، البته بايد بدانيم که ديگر کسی قادر به خواندن اشعار کهن حافظ نخواهد بود. چنين احساسات ضد عربی را، يکی از شرکت‌کنند‌گان از سويی افراطی تفسير کرده و از سوی ديگر به‌عنوان «مقاومت فرهنگی در برابر رژيمی می‌داند که مظهر اسلاميت عربی است». عقايدی که بحثی جداگانه و انتقادی را می‌طلبد. يکی از شرکت‌کنندگان گفت: «من نظرسنجی مختصری در کمپين «ما همه افغانيم» در فضای مجازی، انجام دادم. من از آن‌ها پرسيدم که آيا همين کمپين را برای اعراب نيز به راه خواهند انداخت؟ بی‌درنگ بسياری از پاسخ‌ها منفی بود. هيچ جای تعجب نيست، چرا که بسياری از ايرانيان به اين امر که اعراب «خليج فارس» را «خليج عربی» می‌نامند، حساس هستند و يا هنگامی که غيرايرانی‌ها، ايرانی‌ها را  «عرب» می‌‌شناسند آزرده می‌شوند.

برخی از بحث‌کنندگان اشاره کردند که حتی رژيم ايران، از اين احساسات ملی ايرانی بهره می‌جويد. مانند استقبال احمدی‌نژاد از رئيس‌جمهور روسيه در فضايی آراسته به سبک هخامنشی و يا شگفت‌انگيز خواندن استوانه‌ی کورش. به قول يک شرکت‌کننده در بحث، اين تبليغات هوشمندانه دقيقاً بر نسل جوان تأثير می‌گذارد. شايد محبوبيت «جهان‌بينی ناسيوناليستی» به اين علت افزايش می‌يابد که ديگر مذاهب و ايسم‌ها، مانند اسلام  و مارکسيسم، فرصتی برای حضور دوباره نخواهند يافت. ليبراليسم هم با معنای واقعی آن، به طور کامل پذيرفته نمی‌شود که همانا خواستِ جهان‌بينی‌ای منحصر به فرد و صرفاً ايرانی است.

ما همگی به اين نتيجه رسيديم که تصويری که ايرانيان از همسايگان عرب دارند، يک نکته‌ی مهم در بحث ناسيوناليسم است.

موارد انتقادی ديگرعبارت بودند از: حرکت‌های جدايی‌طلبانه در کشور چند مليتی ايران، فاصله گرفتن آذری‌ها، عرب‌ها و يا کردها از گرايشات ملی ايرانيان و بازگشت به فرهنگ بومی خود، که آن را ايرانی نمی‌دانند.اين گرايش بارز در شبکه‌های اجتماعی نيز مشاهده می‌شود و به نظر می‌رسد ناشی از سال‌ها سياست تماميت‌خواه و تمرکزگرای رژيم باشد. اين موضوع می‌تواند برای آينده‌ی ايران و حتی بيش از آن، برای آينده‌ی ايرانی آزاد چالش‌برانگيز باشد.

همين موضوعات دست‌کم دو موضوع بسيار حساس و جالب‌‌توجه، برای جلسات بعدی اتاق گرد ما است، که از شما برای شرکت در آن صميمانه دعوت می‌کنيم!